فیلم Tenet، یازدهمین ساخته کریستوفر نولان، کارگردان انگلیسی – آمریکایی هالیوود است. این فیلم را می توان پیچیده ترین و گیج کننده ترین اثر او نیز دانست و شاید سخت بتوان پذیرفت که منظور و هدف این کارگردان خلاق هالیوود از ساخت چنین فیلمی، خودنمایی نبوده!
Tenet نمایانگر آخرین شوآف نولان در سینمای هالیوود است. شوآفی که از شدت پیچیدگی و آمیختن علم و خیال حتی از مرز های ساخته های قبلی او همچون “Inception – 2010” و یا “Interstellar – 2014” هم کیلومتر ها عبور کرده. ساخته های گذشته نولان هم بدون شک پیچیده و رازآمیز بودند اما این فیلم او کاری می کند که از شدت گنگ شدن و نفهمیدن سر درد بگیرید!
شما هی فکر می کند و مدام به ذهنتان فشار می آورید تا بتوانید منطقی که درحال روایت شدن درون فیلم است را کشف کنید و به این ترتیب از پس حل معمای نولان برآیید؛ اما مسئله اینجا است که شما هرچقدر تلاش میکنید تا کمی جریان فیلم را متوجه شوید، نولان باز هم شما را با جزئیات بیشتر سر در گم می کند.
این جزئیات در عین گنک بودن، با قرار گرفتن در فضای استدلالی همیشگی فیلم های نولان، منطقی انگاشته می شوند و همین باعث می شود مخاطب برای حل محتوای علمی فیلم که جریان داستان را جلو می برد در تکاپو بیفتد.
شاید این اولین ساخته نولان باشد که در آن فهمیدن هدف و جریان داستان، اینقدر به کشف معمای علم گونه فیلم وابسته باشد؛ شما بدون فهم تفسیر و تعریف نولان در این ساخته اش، از مفاهیم “زمان“، “علیت” و “واقعیت“، قادر به فهمیدن داستان هم نخواهید بود.
در این مقاله قصد داریم تحلیل فیلم tenet را از طریق شرح و توضیح مفاهیم بنیادینی که اساس این اثر را تشکیل می دهند بررسی نماییم تا شاید به شما و خودمان در فهم این فیلم کمکی کرده باشیم!
اگر تا بحال این فیلم را تماشا نکرده اید، مقاله «نقد فیلم tenet: وارونگی» برای شماست!
(این متن، قرار است بخشهایی از داستان فیلم را اسپویل کند)
فیلم Tenet از بروز نگرانی هایی درباره شروع جنگ جهانی سوم شروع می شود. اخباری که به شخصیت اصلی فیلم یعنی یک مامور تحت پوشش و بی نام CIA (با بازی زیبای جان دیوید واشنگتن) می فهماند که گروهی از آینده، مشغول برنامه ریزی و طراحی یک سلاح برای نابودی مردمان گذشته خود هستند و این کار را از طریق ارتباط گرفتن با گذشته و تاثیر گذاشتن روی آن انجام می دهند.
این مامور CIA که در فیلم لقب “قهرمان” (Protagonist) می گیرد با پیروز شدن در یک امتحان که نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود، وارد تشکیلاتی سری و تحت پوشش تحت عنوان تنت (Tenet به معنای، عقیده یا انگاشته) می شود.
این سازمان خبر نابودی احتمالی دنیا و وقوع جنگ جهانی سوم را به او می دهد. اما این نابودی قرار است چگونه اتفاق بیفتد؟ “وارونگی” چیزی است که قهرمان داستان باید با آن دست و پنجه نرم کند.
او متوجه می شود که سلاحی که قرار است برای از بین بردن جهان بکار گرفته شود، نوعی هجوم زمانی است علیه خودش. به عبارت دیگر:
بکار گرفتن آینده برای درک آنچه در گذشته اتفاق افتاده، با هدف استفاده علیه آن و نابودی!
این “فاجعه زمانی” هنگامی خودش را به قهرمان فیلم نشان می دهد که او با اسلحه ها و اشیایی مواجه می شود که حرکت آنها خلاف جهت زمان است و برعکس تکان می خورند؛ در فیلم می بینیم که یک اسلحه کمری چطور به جای شلیک گلوله، گلوله ی شلیک شده را در خود بر می گرداند!
به هرحال مشخص می شود که انگار اسلحه های معمولی تنها سلاح های برعکس شده نیستند و احتمال یک حمله اتمی با چنین اوصافی وجود دارد. همچنین Protagonist، رد یک فروشنده اسلحه روسی به نام آندره (با بازی چارلز برنا) را که انگار در فروش و تولید این سلاح ها دست دارد می زند و سعی می کند با نزدیک شدن به همسر او، کاترین یا کَت (با بازی الیزابت دبیکی) سر از کار این شخصیت مرموز درآورد؛ کسی که بخاطر دلایل شخصی و نگاهی هستی شناختی اش، می خواهد دنیا را با استفاده از فناوری وارونگی نابود کند.
برای جواب دادن به اسرار و مبهمات این فیلم شاید بهتر باشد تا در ابتدا با چند مفهوم کلیدی در این اثر آشنا شویم؛ اگر فیلم را دیده باشید قطعا تاکنون متوجه اصطلاحات و گزاره های علمی و مبهم فیلم شده اید.
در صورتی که از طرفداران آثار نولان هستید و تمامی کارهای او را به تماشا نشسته اید، امکان ندارد فیلم علمی تخیلی Interstellar را که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد از دست داده باشید؛ یکی از پرفروش ترین فیلم های نولان و همچنین زمان انتشارش.
این فیلم که چیزی حدود ۷۰۰ میلیون دلار فروش داشت، ما را به جهان سیاهچاله ها و حوزه کیهان شناسی می برد. در این اثر، ما با یک بحران آخرالزمانی در کره زمین مواجه هستیم که دنیا را رو به زوال برده و زندگی را روی آن ناممکن ساخته!
در این بین، پاره ای از کیهان شناسان و دانشمندان ناسا مختصاتی از یک سیاره را کشف می کنند که ممکن است بتواند به مکان تازه ای برای زندگی انسان تبدیل شود؛ در آخر، پس از ورود به این سیاره از طریق کرم چاله و شکستن مسیر “فضازمان”، شخصیت های اصلی داستان متوجه می شوند که بخاطر تفاوت بعد زمانی درون این سیاره، هر یک ساعت درون آن به اندازه هفت سال در کره زمین طول می کشد!
فیلم Tenet هم به مانند Interstellar با مفهوم زمان سر و کار دارد اما این بار به جای بردن این مفهوم و مطرح کردن آن در علم کیهان شناسی، ما بیشتر با جهان فیزیک در ارتباطیم.
زمان، مکان، علت و معلول در تحلیل فیلم tenet نقش اساسی ایفا می کنند و رابطه ای هم که بین این مفاهیم برقرار می شود، بسیار از منطق متداولی که ما در ذهنمان داریم فاصله دارد.
همین فهم فیلم نولان را سخت می کند؛ اولین قدم برای نزدیک شدن به ساخته نولان این است که ذهنمان را از پیش فرض های همیشگی ای که نسبت به این مفاهیم داریم تا حد ممکن خالی کنیم و فیلم را با ذهنی خالی به تماشا بنشینیم.
شاید ذکر این نکته هم خالی از لطف نباشد که مشاور و همفکر نولان در ساخت فیلم Tenet و کسی که نقش مهمی در ایده پردازی های این فیلم داشت یک فیزیکدان نظری و اخترشناس مشهور به نام “کیپ تورن” است. این شخص همین مسئولیت ها را در ساخت فیلم Interstellar هم داشت و با کریستوفر نولان دوستی نزدیکی دارد.
همانطور که گفتیم برای فهم Tenet نیاز توضیح مفاهیم کلیدی ای که اساس این فیلم را تشکیل می دهند داریم؛ از این مفاهیم قبلا نام بردیم اکنون قصد داریم درباره آنها توضیح دهیم:
بین سال های ۱۷۳۸ تا ۱۷۴۰ میلادی، “دیوید هیوم“، فیلسوف تجربه گرای اسکاتلندی که تاثیر بسیار زیادی را در مسیر فلسفه بعد از خود به جا گذاشت، مهم ترین اثرش را منتشر کرد: “رساله ای در باب طبیعت آدمی“.
هیوم در این رساله قصد داشت تا انسان و اعتماد او به ذهن و قوه حکم را با دیده تردید نگاه کند.
یکی از مهمترین تردیداتی که او نسبت به قوه شناخت انسان وارد کرد، زیر سوال بردن قطعیت برهان علیت بود.
تا قبل از هیوم، ارتباط میان علت و معلول، ارتباطی از نوع رسوخ ناپذیر و قطعی تلقی میشد. آتش علتی برای گرما محسوب می شد و گرما معلول آن!
هیوم حتمیت این ارتباط را زیر سوال برد و گفت تنها چیزی که باعث می شود ما گرما را معلول آتش بدانیم این است که با تکرار دیدن آتش و تجربه گرما، این تصور در ما شکل می گیرد که آتش، علت گرما است در حالی که این تنها یک تصور است که در اثر انتظار یا “عادت ذهنی” در ما شکل می گیرد.
به عبارت دیگر ما در اثر تکرار تجربه ی بودن در کنار آتش و احساس گرما عادت کرده ایم که هر بار به آتش نزدیک می شویم توقع گرما را داشته باشیم یا هربار گلدانی را از ارتفاعی معین به پایین پرتاب می کنیم انتظار شکسته شدن آن را داشته باشیم!
این در حالی است که هیچ رابطه قطعی ای میان این حوادث وجود ندارد و همگی حاصل تجربیات ما در گذشته هستند و ممکن است در موارد آینده اتفاق نیفتند. چرا که همه ما انداختن یک گلدان را به سمت زمین و یا شکسته شدن آن را تجربه کرده ایم، اما تا به حال نتوانسته ایم تجربه کنیم که گلدان همیشه به زمین می افتد یا همیشه می شکند.
ما تمام موارد ممکن در تمام زمان ها و مکان ها را آزمایش نکردیم!
سپس هیوم نتیجه می گیرد وقوع دو اتفاق، یکی پس از دیگری چیزی به جز یک “توالی زمانی” در جهان واقع نیست اما در ذهن، در اثر تجربه مکرر این اتفاق یک نوع انتظار و عادت شکل می گیرد که ما به مرور زمان به این عادت ذهنی قطعیت بخشیدیم و آن را تبدیل به “علیت” کرده ایم.
در حالی که نه تنها در جهان خارج نمی توان از باور به علیت سراغی گرفت بلکه ریشه این باور تنها و تنها در ذهن ما است.
بگذارید تا بیش از این با فلسفه سرتان درد نیاوریم؛ مقصود ما از اشاره به توضیحات هیوم نزدیک تر کردن شما به فهم و تحلیل فیلم tenet بود.
در اثر نولان هم رابطه بین علت و معلول در حاشیه می رود و به جای آن مفهوم زمان و توالی زمانی خودنمایی می کند.
یکی از علل مهمی که فهم فیلم نولان را سخت می کند این است که این اثر، عادات ذهنی ما تحریک می کند و به آن ها چنگ می اندازد. برای ما سخت است اثر تیری که هنوز شلیک نشده را روی دیوار ببینیم چرا که عادت کرده ایم که با شلیک گلوله انتظار نقش بستن آن را روی دیوار یا جسم یک انسان داشته باشیم نه برعکس!
اگر به یاد داشته باشیم در قسمت های آغازین فیلم، هنگامی که قهرمان فیلم، در حال آشنایی با فرایند وارونگی و سلاح های وارونه شده در یک آزمایشگاه بود، دیالوگ جالبی میان او و شخص آزمایشگر مطرح می شود؛ آن هنگام که Protagonist یک گلوله را از روی میز بدون لمس کردن بر میدارد:
– چطوری می تونم قبل از این که اونو لمس کنم، تکونش بدم!؟
– از نگاه تو، تو گلوله رو گرفتی، اما از دید گلوله، تو انداختیش!
– ولی علت قبل از معلول میاد!
-این فقط جوریه که ما [عادت کردیم] زمان رو ببینیم!
آنچه Protagonist در آن لحظه تجربه می کند حرکت گلوله به سمت دستان او است، چیزی که او طبق عادت ذهنی و باورش به علیت انتظار آن را ندارد اما چیزی که او آن را تجربه نمی کند این است که گلوله را روی میز انداخته، اتفاقی که در گذشته رخ داده و او تنها مسیر وقوع آن را برعکس تجربه کرده.
فیلم Tenet نخواسته علیت را زیر سوال ببرد بلکه خواسته نقش زمان را نسبت به این مفهوم اولویت ببخشد. در این ساخته نولان، نیازی نیست علت همواره مقدم بر معلول خود باشد، بلکه مهم این است که از چه بعد زمانی و کدام پرسپکتیو به وقایع نگاه کنیم.
می دانیم که توضیحات بالا ممکن است حتی از گذشته هم گیج ترتان کند! اما بگذارید برای توضیح بیشتر و فهم بهتر از تفسیری که نولان از زمان و علیت به تصویر کشیده با مفهومی دیگر آشنایتان کنیم: “آنتروپی“!
آنتروپی (Entropy) که اصطلاحا به آن “آشفتگی” و “درگاشت” هم می گویند به زبان ساده یک معیار برای سنجش زمان است. آنتروپی در اصل میزان پیچیدگی و در هم تنیده شدن یک سیستم (ترمودینامیکی) را نشان می دهد.
اما چیزی که آنتروپی را با کمیت زمان در ارتباط می کند این است که آنتروپی یک سیستم است که همواره و در طول زمان درحال افزایش است.
به عبارت ساده تر یک سیستم (و حتی خود جهان هستی) با جلو رفتن زمان رو به پیچیده تر شدن (در پاره ای نظریات آشفته تر شدن) است و در واقع آنتروپی یک سیستم همواره رو به افزایش می باشد.
به طور مثال یک ظرف را در نظر بگیرید که با آب در حال پر شدن است؛ هرچقدر زمان به جلو می رود، آب بیشتری داخل ظرف را اشغال می کند و این فرایند همیشه رو به جلو است. پس به این ترتیب و با در نظر گرفتن مفهوم آنتروپی باید گفت که گذشته همیشه آنتروپی پایین تری نسبت به آینده دارد!
این نظریه بیان می دارد که جهان هم از هنگام آغاز (تئوری بیگ بنگ) آنتروپی کوچکی داشته اما به مرور به میزان آن افزوده شده؛ برای همین باید گفت شکل گرفتن سیارات، ستاره ها و به طور کلی کیهان، ارتباط مستقیمی با میزان رو به افزایش آنتروپی دارد.
افزایش آنتروپی بیان کننده این است که “پیکان زمان” همیشه رو به جلو است نه عقب.
پیکان زمان (Arrow of Time یا Time’s Arrow) اصطلاحی است که توسط یک اخترشناس انگلیسی به نام آرتور ادینگتون در قرن بیستم مطرح شد.
همانطور که از خود عبارت مشخص است، پیکان زمان، مشخص کننده جهت رو به جلوی حرکت زمان است. یعنی نشان می دهد که زمان، یک کمیت خنثی و بی تفاوت نیست و دارد به سمتی حرکت می کند.
با در نظر گرفتن این مفهوم باید گفت با تشخیص میزان آنتروپی می توانیم جهت پیکان زمان را مشخص کنیم.
اگر آنتروپی در حال بزرگ شدن باشد (که هست)، یعنی زمان در حال حرکت به جلو است.
کریستوفر نولان در فیلم خود تقریبا تمامی این مفاهیم و اصطلاحات را در راستای ایده خلاقانه اش به کار می گیرد. در این فیلم می بینیم که شخصیت ها از اسلحه ها و سربازان وارونه شده (reverse) ای صحبت می کنند که علت وقوع این تغییر در آنها برعکس شدن آنتروپی آنها معرفی می شود.
شاید خیال پردازانه ترین بخش فیلم Tenet که این اثر را بشکل آزاردهنده ای پیچیده هم می کند همین باشد: چه می شود که اگر بتوان آنتروپی یک شی / سیستم را برعکس کرد؟
نتیجه این می شود که آن شی / سیستم به سمت گذشته حرکت می کند!
اما نکته فوق العاده اینجاست که با برعکس کردن آنتروپی یک شی یا شخص خاص، محیط اطراف آن تغییری نمی کند؛ یعنی پیکان زمانِ جهان رو به جلو است اما شی یا شخص وارونه شده در حال طی کردن مسیر پیکان به سمت عقب است!
همین باعث می شود که این شی / شخص و جهان اطراف درک متناقضی از هم پیدا نمایند؛ یعنی هر دو نسبت به یکدیگر وارونه جلوه کنند. پس نکته مهمی که درک فیلم Tenet را بسیار آسان تر می کند، فهم این مسئله است که در این اثر، آنتروپی اشیا، اشخاص و سیستم ها برعکس می شود.
اما پیکان زمان همواره رو به جلو حرکت می کند و برای همین هم شخصیت ها حتی هنگام وارونه شدن توان تغییر گذشته را ندارند و همچنین حضور آنها در محیط غیر وارونه، به منزله حرکت خلاف جریان آب است!
در پایان تحلیل فیلم tenet، باید خاطرنشان کنیم که درک این اثر نولان به هیچ وجه کار ساده ای نیست؛ حتی خود بازیگران اصلی فیلم هم با وجود بارها خواندن فیلمنامه و حتی تماشای فیلم، باز هم قادر به فهم دقیق آن نشده اند!
جالب تر آنکه شخص نولان هم اذعان کرد که Tenet چیزی به جز تفکر درباره ابهامات شخصی خودش نیست. پس اگر بارها به تماشای این اثر نشستید اما آن چیزی دستگیرتان نشد نباید به خودتان سخت بگیرید چون بدون شک حس و حال شما با بقیه مشترک است!
Tenet به هیچ عنوان فیلم پرمحتوا و عمیقی نیست، بیشتر یک اثر پرزرق و برق و خودنمایانه است که سعی دارد ذهن شما را به چالش بکشد بدون اینکه حرف معنادار و ژرفی برای گفتن داشته باشد.